احساس

 


کاش می شد خالی از تشویش بود



برگ سبزی تحفه ی درویش بود



کاش تا دل می گرفت و می شکست



عشق می آمد کنارش می نشست



کاش با هر دل , دلی پیوند داشت



هر نگاهی یک سبد لبخند داشت



کاش لبخندها پایان نداشت



سفره ها تشویش آب ونان نداشت



کاش می شد ناز را دزدید و برد



بوسه رابا غنچه هایش چید و برد



کاش دیواری میان ما نبود



بلکه می شد آن طرف تر را سرود



کاش من هم یک قناری می شدم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,ساعت 20:16 توسط فاطمه| |


قالب وبلاگ : فقط بهاربيست